و کسی هیچ نخواهد فهمید
که چه گفتم از خود
و دلم هم غم خورد
کسی از عشق نپرسید چرا
کسی از دور ندید
آتش را
و تو با پای پیاده
سفر عشق برو
برو از شهر بگو
که در این شهر فقط
مردگانی به تماشای رخ دلقک ها
دربست نشستند و کسی هیچ نگفت
راستی،
 سوالم اینجاست؟
چرا
 همه ی دلقک ها ،
انگار یکی هستند؟



دلم دلتنگ گوهرشاد گشته ...

این مطلب عنوان ندارد

حالا که وقت تنگ شده ...

کسی ,ها ,دلقک ,برو ,ی ,یکی ,دلقک ها ,ی دلقک ,کسی از ,و کسی ,کسی هیچ

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تولید کننده سیستم های روشنایی ال ای دی آکادمی مالی و موفقیت افق کالا l معرفی انواع محصولات فایل های خفن و تووووووووووپ! صبا فولاد تأمین آهن آلات پروژه‌های عمرانی و صنعتی هنروطبیعت پنجم یار خانه شماره 39 همه چیز از همه جا برای شما قطعات کامپیوتر و سرور