هرچند زبانم به لبم دوخته اما .

عُمری جِگرم را به نها سوخته اما .

در سر همه اَفگار مرا کاف بکرده

اسرار جهان را همه آموخته اما .

در رویشِ یک گُل همه آفاق هویداست

آن گُل که تورا رُخ بخود اندوخته اما .

پروانه ی شمع اند آنان که بمانند

بالَش چو گُلی را به بها سوخته اما .

در کُنج خرابات مرا گنج بکرده

بر رَهگُذری آمده بِفروخته اما .

هرچند که دوری همه افگار گسسته

آتش زِ میانِ دِلم افروخته اما .

در من هَوس کویِ کسی نیست

باشد که پَر و بالِ مرا دوخته اما .



مردباران

دلم دلتنگ گوهرشاد گشته ...

این مطلب عنوان ندارد

حالا که وقت تنگ شده ...

مرا ,گُل ,هرچند ,بکرده ,سوخته ,دوخته ,اما در ,سوخته اما ,را به ,دوخته اما ,هرچند که

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حجت مشن روستای قهرآبادسفلی به رنگ لاله دانش کمپ سالمندان آسایشگاه مهریز نیازمند یاری خیران مدل جدید همه چیز را از ما بخواهید وبلاگ عطا فردآقائی دونات بی نهایت پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی